ای خالق هر قصه من این منو این تو منم عاشق ناز تو کشیدن، بخاطر تو از همه بریدن ، تنها تو رو دیدن تو اون ابر بلندی که دستات شفای شوره زاره تو آخرین کلامی که شاعر تو هر غزل میاره گل گلدون من شکسته در باد تو که دست تکون می دی وقتی چشمات هم میاد گل گلدون من، ماه ایوون من من شدم رودخونه، دلم یه مرداب وقتی میای صدای پات، از همه جاده ها میاد انگار نه از یه شهر دور، که از همه دنیا میاد تاوقتی که در وا میشه، لحظه دیدن می رسه هر چی که جاده ست رو زمین، به سینه من می رسه آه... ای که تویی همه، کسم بی تو می گیره، نفسم اگه تو رو داشته باشم به هرچی می خوام، می رسم به هرچی می خوام، می رسم گلهای خواب آلوده رو، واسه کی بیدار بکنم؟ دسته کبوترای عشق، واسه کی دونه بپاشه مگه تن من می تونه، بدون تو زنده باشه؟ ای که تویی همه، کسم بی تو می گیره، نفسم اگه تو رو داشته باشم به هرچی می خوام، می رسم به هرچی می خوام، می رسم آه... عزیزترین سوغاتی غبار پیراهن تو عمر دوباره منه، دیدن و بوییدن تو نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس می خوام عمر دوباره ی،منی تو رو واسه نفس می خوام ای که تویی همه، کسم بی تو می گیره، نفسم اگه تو رو داشته باشم به هرچی می خوام، می رسم به هرچی می خوام، می رسم ای همه خوبی و شادی من اسیرم سجده گاه من تویی نذار بمیرم شــن خشـکم انـتظار یک کویـرم آب پـاک تشنـگی ببـار نمیـرم تو ندای آسمونی... تو سخاوت زمینی... تو صداقت مثل گندم... تو صدای آخرینی... تو یـه جــاده واسـه عابـر تو یه موجـی واسه ساحل تو زیارتگاه زائر تو ندای آسمونی... تویی صدای قلب من فرداست روز آخرم تــو بیـــا دربـه درم طلوع صبح پاک من تویی وجود گرم من به آسمون نگاه نـکن تویـــی آرزوی مـن تو یه رمز عاشقانه تو خدای مهربونی در دو روز عمر کوته سخت جانی کردم باهمه نامهربانان مهربانی کردم هم دلی هم آشیانی هم زبانی کردم بعد از این برچرخ بازیگر امیدم نیست نیست آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست هدیه از ایام جز موی سپیدم نیست نیست من نه هرگز شکوه ای ازروزگاران کرده ام نه شکایت از دورنگی های یاران کرده ام گرچه شکوه بر زبانم می فشارد استخوانم من که با این برگ ریزان روز و شب سر کرده ام صد گل امید را در سینه پر پر کرده ام دست تقدیر این زمانم کرده همرنگ خزانم پشت سر پل ها شکسته پیش رو نقش سرابی هوشیار افتاده مستی در خرابات خرابی مهربانی کیمیا شد مردمی دیریست مرده سر فرازی را چه داند سر به زیری سر سپرده می روم دل مردگی ها را ز سر بیرون کنم گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم برکلام ناهماهنگ جدایی خط کشم در سرود آفرینش نغمه ای موزون کنم در دو روز عمر خود بسیار دل مانده ام بس ملامت ها کزین نامردمان بشنیده ام سر دهد در گوش جانم مویه همرنگ شبانم من که عمر رفته بر خاکستر غم چیده ام زین سبب گردی ز خاکستر به خود پاشیده ام گر بمانم یا نمانم بنده پیر زمانم میگفتی بی تو هیچم با من بمون همیشه نباشی من میمیرم گل بی گلدون نمیشه چه اشتباهی کردم حرفاتو باور کردم یه روز سرد پاییز گلدونتو شکستی مثل عروس گلها تو گلخونه نشستی بهار میاد دوباره بازم تو رو می یارم مثل گل زینتی تو گلخونه می کارم بازم به گلدونت می گی با من بمون همیشه نباشی بی تو میمیرم گل بی گلدون نمیشه چه اشتباهی میکنه حرفهاتو باور میکنه خاطرت آید که آن شب ، از جنگلها گذشتیم برتن سرد درختان ، یادگاری نوشتیم با من اندوه جدایی ، نمیدانی چه ها کرد نفرین به دست سرنوشت ، تورو از من جدا کرد بی تو بر روی لبانم ، بوسه پژمرده گشته بی تو از این زندگانی ، قلبم آزرده گشته بی تو ای دنیای شادی ، دلم دریای درد است چو کبوترهای غمگین ، نگاهم مات و سرد است ای دلت دریاچه نور ، گر دلم را شکستی خاطراتم را به یاد آر ، هر جا بی من نشستی تو از شهر غریب بی نشونی اومدی تو با اسب سفید مهربونی اومدی تو از دشتای دور و جاده های پرغبار برای هم صدایی، هم زبونی اومدی تو از راه میرسی پر از گرد و غبار تمومه انتظار می یاد همرات بهار چه خوبه دیدنت چه خوبه موندنت چه خوبه پاک کنم غبارو از تنت غریبه آشنا دوست دارم بیا منو همرات ببر به شهر قصه ها بگیر دست منو تو دستات چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم بمونم منتظر تا برگردی پیشم تو زندونم با تو من آزادم غریبه آشنا دوست دارم بیا می شینم می شمرم روزاو لحظه ها که برگردی بیای بازم اینجا چه خوبه سقفمون یکی باشه باهم بمونم منتظر تا برگردی پیشم تو زندونم با تو من آزادم شب به اون چشمات خواب نرسه به تو می خوام مهتاب نرسه بریم اونجا اونجا که دیگه به تو دست آفتاب نرسه عاشقت بودن عشق منه اینو قلبم فریاد می زنه گریه مستی داره صدام این صدای عاشق شدنه قصه عشقت باز تو صدامه یه شب مستی باز سر رامه یه نفس بیشتر فاصلمون نیست چه تب و تابی باز تو شبامه تو که مهتابی تو شب من تو که آغازی رو لب من اومدی موندی شکل دعا توی هر یارب یارب من شب به اون چشمات خواب نرسه به تو می خوام مهتاب نرسه بریم اونجا اونجا که دیگه به تو دست آفتاب نرسه تو این زمونه،عشق نمی مونه عاشقی و عشق چیه وفا کدومه رفته محبت،غم شده عادت کجا رفیق، کجا یه دوست، کجا یه همدم عشق تو دنیا، پیدا نمیشه گل رفته خار اومده وفا چی میشه در آغوش باز، من از رفتم از یاد سکوت این قلبو شکستم شده فریاد
بر ساز دلم زخمه بزن این منو این تو
هر لحظه جدا از تو برام ماهی و سالی
با هر نفسم داد میزنم جای تو خالی
منم عاشق انتظار کشیدن ، صدای پا تو از کوچه شنیدن ، تنها تو رو دیدن
تو اون ساحل نوری که هر موج به تو سجده میاره
تو فصل سبز عشقی که هرگل بهارو از تو داره
اگه نوازش تو نباشه گل گلخونه خاره
بدون تو خدا هم تو شعراش دیگه غزل نداره
بمون که شوکت عشق بمونه که قصه گوی عشقی
نگو که حرمت عشق شکسته تو آبروی عشقی
تو بیا تا دلم نکرده فریاد
گل شب بو دیگه شب بو نمی ده
کی گل شب بو رو از شاخه چیده
گوشه آسمون شده رنگین کمون
من مثل تاریکی تو مثل مهتاب
اگه باد از سر گل تو نگذره
من می رم گم می شم تو جنگل خواب
گل گلدون من، ماه ایوون من
از تو تنها شدم، چو ماهی از آب
گل هر آرزو، رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه، دلم یه مرداب
آسمون آبی می شه اما گل خورشید
رو شاخه های بید دلش می گیره
دره مهتابی می شه اما گل مهتاب
از برکه های آب بالا نمی ره
به ستاره جون می دی
می شکفه گل از گل باغ
دو ستاره کم میاد
می سوزه شقایق از داغ
گل هر آرزو، رفته از رنگ و بو
از تو تنها شدم، چو ماهی از آب
تو یه شعری واسه شاعر
تویی نیاز دست من
|